چون انها دیوانه هستن ..

و آنگاه که این وهم وخیال است که مارا خوش وشنگول میکند .. آن لحظه ای که میشنوی یا میخوانی که کسی میگوید : چه قدی چه بالایی چه عظمتی چقدر جیگر و مامانی هستی تو !!

و چون ما به این کلمات احتیاج داریم لذا زیاد دنبال معنی و مقصود کلمات نمیریم اینها مثل قطرات بارونیه که از روی گلبرگ آلاله ای روی لبهای خشکمون میچکه ..

و میشنوی که کسی بهت میگوید : دوستت دارم .. و چون  دوست داشتن کلمه سحر آمیزی است و شاید خودش در اصل جادو باشد لذا توی ساده دل آنرا باور میکنی ! زیرا او (عشق) گرمای زمستان، رطوبت تابستان ، نسیم پاییز و زیبایی بهار است .. وآنرا باور میکنی زیرا اولین کلمه ایست که از زبان مادرت شنیده ای وآنرا باور میکنی زیرا عاشقان را شنیده ای که آنرا مرتب تکرار میکنند این دیوانگان کوچکی که مرضشان عشق است یک نوع هزیان رومانتیک چون چیزهایی میگویند که خود نمیفهمند ..

و با عشق است که بزرگان تبدیل به خردسال میشوند زیرا عقل تار وقلب انگشتهای نوازنده هستند و گوش جز موسیقی چیزی نمیشنود وچشم جز خوشبختی نمیبیند ..

اسم همه اینها چیه؟ شاید دیوانگی عاقلان شایدهم عقل دیوانگان وشاید عشق جاویدان ..

 

به نام او 

 تو یک دوره ای از زندگیم مسواک زدن برام معنی نداشت، بعد ها هم که معنی دار شد، هم معنی با مسواک زدن دیگران نبود ! فلسفی شدم نه؟؟

دوره ای که میگم مسواک توش برام معنی نداشت مال زمانیه که تمام نگرانیام امتحان اخر سال و مشق شب و نمره امتحان کلاسیم بود .. مال اون روتین دوست داشتنی که با پرت کردن کیف و لباس مدرسه دم در اتاق شروع میشد و با جوراب لنگه به لنگه دنبال جدول کلاسی ساعت 7:15 صبح گشتن تموم میشد .. 

اون زمان به نظرم حرف مسخره ای میومد که ادم باید به ظاهرش اهمیت بده و برای سلامتیش روزی 2بار مسواک بزنه !! با خودم میگفتم کلا مسواک زدن مال عروسی رفتنه ادم واسه خوابیدن و مدرسه رفتن که مسواک نمیزنه ! میزنه ؟

خلاصه اینکه وقتیم شروع به مسواک زدن کردم، از کرم زدن دندونم نبود ولی جالب اینکه خیلی با حرص و ولع مسواک میزدم یه جوری میزدم که انگار یک عمریه که مسواک میزنم فکر کنم برا همینم بود که دوهفته یه بار مسواکم میپوسید !!

من مسواک میزدم تا طعم و بوی سیگار از دهنم پاک بشه .. میزدم که مبادا فامیلی بگه فلانی سیگاری شده .. میزدم تا .............

1 هفته است سیگار نکشیدم، دلم تنگشه

جالبه نه ؟ واسه دلتنگیام سیگار میکشیدم الان واسه خود لعنتیش دلتنگم.  

-------------------

 

خیلی وقت بود اینجا سر نزده بودم، کلا خیلی وقته فارسی چیزی ننوشتم به جاش تا دلتون بخواهد عربی نوشتم شاید بعدا اونارو هم اینجا گزاشتم.

کونان دویل نویسنده بریتانیایی رمانی داره درباره مردی که هر شب یه خواب تکراری میبینه .. قضیه خواب هم از این قرار بود که یک جنایت قتل رخ میفته .. هر شب و به همون شکل .
شخصیت داستان خیلی سعی میکنه که بفهمه جریان از چه قراره وبالاخره میفهمه که یکی از اشیاء شخصی فرد مقتول  زیر تخت اونه (پایان).
اما نتیجه گیری و معنای این داستان اینه که هر چیزی تو این دنیا به یک نحوی صحبت میکنه نویسنده نگفته چطور ولی اینو دانشمندا ثابت کردن که هر چیزی برای خودش زبان خاص به خودش داره.

مثلا اینکه حشرات با گیاهان صحبت میکنن و وقتی یک پروانه وارد حیاطی میشه گیاهان به یک دیگه پیغام میدن واین پیغام با پیغامی که وقت ورود انسان یا یک سگ به اونجا بهم میدن متفاوته..
یا اینکه وقتی گل یا برگی رو میچینیم اون بوته یا درخت چیزی مثل اشک ترشح میکنه .. گریه میکنه !!
واینکه گیاهان با انسان همدردی میکنن مثلا اگه شخص غمگینی کنار گلی بشینه وگریه کنه گل هم پا به پایه اون اشک میریزه و پژمرده میشه یا برعکس اگه شادو شنگول باشه او گیاه هم سبز و شاداب میشه ..
از حضرت محمد(ص) روایت میکنن که میفرمودن : ترفقوا بعماتکم النخل (با درخت نخل خوش رفتاری کنید)
یعنی زمان چیدن خرما یا اصلاح نخل اسیبی بهش نرسونیم .. این حدیث به جز اینکه ثابت میکنه گیاهان نیز قدرت احساس رو دارن به ما میفهمونه که پیامبر دین اسلام 1500 سال قبل از علم  وتکنولوژی نوین از این مسئله آگاه بوده ..

وینستون چرچیل

چندی پیش روزنامه daily mail بریطانیایی یک همه برسی که بردو گروه سنی زیر 10 سال و 10 تا 20 سال انجام داده بود رو منتشر کرد.
مثلاً 20% از گروه سنی زیر 10 سال اعتقاد دارند که وینستون چرچیل اولین فضانورد دنیا است در مقابل 10% میگن که چرچیل یکی از قهرمانان شخصیتهای شکسپیر می باشد !!
اما درباره علم نجوم و فضا 40% اعتقاد دارند که مریخ سیاره نیست بلکه یه نوع شکلاته .. یا اینکه 30% اونها نمیدونن که پنیر از چی درست میشه ویا اینکه میگن گوشت خوک از گاو میاد ! اما در جواب سؤال زیبا ترین زن دنیا 10% گفته بودن ملکه 10% شخصیت های والت دیزنی رو انتخاب کرده بودن 1% هم : مامانم !!
در ادامه ناشر مقاله میگه که چطور فرزندان ما این چیزهای بدیهی را نمی دانند، ایا اصلا اینها بدیهی هستند؟ جطور انها را بدیهی کنیم؟
چرچیل کیه یا چیه برای ما مهم نیست ولی شناخت الگوهای دینی وعقدیتی ما ایا بی اهمیته؟
چرا در جوامع ما یک کودک زیر 10 سال تنها شناختش از دین ماه رمضون و تکیه محرم و حاجی مکه و اخوندو یه من ریششه؟؟
جه کسی مسؤل است ؟ پدر و مادر یا مدرسه؟ ویا حکومتی که مشغول هسته ای شدنه ؟!؟

فضول

انسان موجودیست بالفطره فضول !! چرا که همیشه دنبال جواب سوالهایی میگرده که دونستن یا ندونستنش هیچ فرقی براش نداره..
اخه مثلا تو اسمون چندتا ستاره هست و این ستاره ها از چی تشکیل شدن به ما چه ربطی داره؟؟
اینیم که میگن اطلاعات عمومیه و علمه باید ادم بدونه همش کشکه !!
کنجکاوی مثل گشنگی یا س ک س یه نیازه که ادم با فضولی اونو برطرف میکنه..
ویکتور مالد یه رمانی داره درباره زندگی یه پسر بچه فرانسوی که وقتی به سن بلوغ میرسه میفهمه که این پدر ومادری که پیششون زندگی میکرده پدر مادر واقعیش نیستن وپدر مادر واقعیش اونو سره راه گزاشتن !!
پس شروع میکنه به گشتن دنبال پدر مادر واقعیش بعد یه مدت گشتن یه روز به این فکر میکنه که اگه یه روزی اونارو پیدا کرد بهشون چی بگه ؟؟ با این ادمایه سنگدلی که اونو سر راه گزاشتن چجوری رفتار کنه اصلا نمی تونست خودش رو قانع کنه که با یه همچین ادمایه سنگدلی زندگی کنه ..
ولی بازم به گشتنش ادامه داد نه به خاطر اینکه پدر مادرش رو پیدا کنه فقط برای ارضای حس کنجکاویش .. که ایا هنوز زندن؟ کجا زندگی میکنن ؟ قیافشون چجوریه !!


تنهای تنها ..

یه روز از مدرسه برگشته بودم خونه هرچی در میزدم انگار کسی نبود که درو برام باز کنه لحظه ای که مطمئن شدم کسی خونه نیست شروع کردم به فکر کردن در باره راه حل ها ولی عجیب این بود که هیچی به مغزه فندقیم خطور نمی کرد خلاصه تو اون چند ساعت احساس تنهایی وحشتناکی داشتم با اینکه میتونستم برم خونه یکی از همسایه ها یا حتی خونه یکی از فامیلامون ولی همچین فکری به مغزم نرسید بعد اینکه مامانم اومد تازه فهمیدم که کلید رو داده بوده به همسایه واز این متعجب بود که من چرا سراغ همسایه ها نرفتم.

اما تصور کن که تو همچین موقعیتی قرار بگیری با این تفاوت که نه تو ساختمونتون کسی باشه نه اصلا تو کل کره زمین، تنهای تنها ..  غذا و اب رو میشه تهیه کرد ولی تنهایی رو چی؟ چند روز میتونی این خلء رو تحمل کنی؟

این قدرت رو هم نداشته باشی که مثل تام هانکس تو فیلم Cast Away از یه شیء رفیق صمیمی بسازی ..

ما الان میتونیم راحت زندگی کنیم چون یکی هست که برای ما خوراک ، لباس، امنیت، مسکن و .. رو تأمین کنه بدون اینکه خودمون بدونیم یا اصلا بهش فکر کرده باشیم پس ما برای ادامه زندگی به دیگری نیازمندیم این دیگری مثل جاذبه زمین میمونه بدون ان ما بین زمین واسمان معلق میمونیم ولی ما این نیروی جاذبه رو نمی بینیم ندیدن چیزی دلیل نبودش نیست

پس هر چقدر هم که سعی کنیم تنها باشیم باز هم تنها نخواهیم بود..

السلام علی الشیب الخضیب

سرم در پایه دلدار است چون خاک
مقامم زین جهت بر طرز افلاک
حســــین ابن علی در خون شنا کرد
مرا با این حقیقت اشنا کرد
ولایت بی بلا معنی ندارد
نجف بی کربلا معنی ندارد ..
ولایت روشنای مشرقین است
ولایت قیمت خون حسین است
نماز بی ولایت بی نمازیست
تعبد نیست و نوعی حقه بازی است ..

قوانین وضعی در جمهوری اسلامی !!

این خبر رو بخونید:

با مجوز وزارت ارشاد، کریس دی برگ در ایران می خواند

کریس دی برگ"Chris De Burgh"، نخستین هنرمند غربی است که قرار است در ایران برنامه اجرا کند.

خواننده آهنگ معروف "Lady In Red"  نخستین خواننده غربی است که پس از انقلاب ایران در سال 1979 برای اجرای برنامه به ایران خواهد آمد

بر پایه این گزارش، مدیر گروه پاپ آریان در خصوص خبر فوق به خبرگزاری رویترز،گفت: مقامات تهران با اجرای کنسرت مشترک این خواننده ایرلندی به همراه گروه پاپ آریان در تهران موافقت کرده اند.

----------------------

حالا تصور کنید که این اتفاق قرار بود در زمان ریاست خاتمی اتفاق بیفتد!!

تیتر کیهان فردای این رویداد: وزیر ارشاد مرتد بوده وجایز القتل است !!..

اما از انجایی که در این کشور از رویه مصلحت حکام قوانین تغییر پیدا میکند اصلا نباید تعجب کنیم اگه فردا پس فردا اندی رو هم اوردن گفتن بیا خوشکلا باید برقصن رو در حق ریاست محترم جمهوری بخون اونوقت مجوز وزارت ارشاد که سهله خودتو میکنیم وزیر ارشاد !!

 البته اشتباه برداشت نشه بنده مخالف این نیستم که این یارو بیاد اینجا کنسرت اجرا کنه .. من میگم چرا باید در حکومتی که دم از جمهوری اسلامی بودن میکنه احکام الهی کنار گزاشته بشه وقوانین وضعی اجرا بشن و بر اساس مقتضای وقت ومصلحت افراد تغییر پیدا کنند؟؟