سلام ...

خیلی ممنونم از دوستانی که اومدن و تسلیت گفتن ..

یه مدت حال و روز درستی نداشتم به خاطر خیلی چیزا یکیش شاید فوت بابا بزرگ باشه ... مسئله ای که هیچ جواب قانع کننده ای نداره همین چند روز قبلش باهاش تلفنی حرف میزدم حالا دیگه در دسترس نیست !! دلیل دیگه این حالو وضعم هم شاید انتظار زیادی از به ظاهر دوستانم بود که باعث شد شکه بشم. کی گفته ادم سریع دل میبنده ولی بخواهد دل بکنه طول میکشه ؟؟؟ هر کی گفته غلط کرده یا شاید من اثتثنا باشم در این قضیه . ۴ سال وقت کمی نیست !! هست ؟؟؟ غلط کردی که هست .

شده حس کنی که روحت ماله این بدن نیست ماله یه پیره مرد یا پیره زن  ۹۰ ساله است ؟؟ اگه شدی بدون تنها نیستی !!

اخر مطلبی گفتم یه لطیفه بنویسم اقلا اون بابایی که اومده تو وبلاگ فحش نده بره ...

یه روز یه دزدی  میره یه دهاتی اطراف اردبیل که مثلا مرغ و خروس بخره زن دهاتیه که خونه تنها بوده به یارو میگه چندتا میخواهی یارو میگه ۱۰ تا مرغ ۵ تا خروس زنه میگه مرغا دونه ۲ تومن خروس ۴ تومن یارو میگه باشه زنه میره تو خرابه جمعشون کنه یارو خفت زنه رو میگیره یه حالی باهاش میکنه بعد مرغا رو میگیره میگه ببین اینا میشن ۲۰ تومن من چون پول نیووردم مرغا رو میبرم خروسا رو که اونام میشن ۲۰ تومن میزارم گرو پیشت زنه میگه خوب ..بعد شب شوهره زنه میاد زنه بهش میگه اقا جان امروز ۵ تا خروس با ۱۰ تا مرغ فروختم سر جمع ۴۰ تومن شوهرش میگه ایول پولش کو زنه قضیه رو تعریف میکنه براش .. شوهره میگه هم سرت کلاه گزاشت هم ترتیبتو داد؟؟ زنه میگه مگه بهت گفت خودش؟؟

سلام

تو کوچه داشتم راه میرفتم به امید اینکه مطلبی به نظرم بیاد تا این وبلاگ بی حالو اپدیت کنم یه دفعه صدایه عمه جان رو شنیدم که داشت منو صدا میکرد با بی حالی اومدم طرفش ببینم باز چی شده
که طفلکی بغضش ترکید، گریه امونش نمی داد ..

- عمه چه شده ؟!؟!

- بابا بزرگ، بابا بزرگ !!

دلیل گریه هایه عمم رو فهیده بودم ولی دلیلی شده بود برای گریه هایه خودم .

به همین راحتی بابا بزرگ راهی شدو مارو تنها گزاشت ...

فردا صبح عازم کربلام جایی که بابا بزرگ میخواهست اونجا بمیره و همون جا دفن بشه خدا رو شکر که اقلا این یه دونه آرزوش براورده شد .

یا حق