سلام
تو کوچه داشتم راه میرفتم به امید اینکه مطلبی به نظرم بیاد تا این وبلاگ بی حالو اپدیت کنم یه دفعه صدایه عمه جان رو شنیدم که داشت منو صدا میکرد با بی حالی اومدم طرفش ببینم باز چی شده
که طفلکی بغضش ترکید، گریه امونش نمی داد ..
- عمه چه شده ؟!؟!
- بابا بزرگ، بابا بزرگ !!
دلیل گریه هایه عمم رو فهیده بودم ولی دلیلی شده بود برای گریه هایه خودم .
به همین راحتی بابا بزرگ راهی شدو مارو تنها گزاشت ...
فردا صبح عازم کربلام جایی که بابا بزرگ میخواهست اونجا بمیره و همون جا دفن بشه خدا رو شکر که اقلا این یه دونه آرزوش براورده شد .
یا حق
سلام.
...خدایش بیامورزتش...
اقا صالح تسلیت می گم ان شا الله غم آخرت باشه عزیز ...
اولا تسلیت.
دوما کی گفته اون شعره که حالا با قافیه باشه یا بی قافیه؟ بی خیال داداش...
کاملا مدروکم
خدا قرین رحمتش کناد
سلام صالح جونمممممم.
وبلاگ منم ببین و نظر بدهههههههه...
عالیههههههه
سلام اقا صالحه نمی دونم منو یادت هست یا نه
ولی وقطی شندیم خیلی نارحت شدم امیدوارم غم اخرت باشه
گریه نکن منم تنها تنهای خیلی قشنگ
خیلی
مراقب خودتو قلب قشنگ باش