السلام علی غریب کربلاء

میخواهستم یکم درباره مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین و انواع اون یکم صحبت کنم.

هرمنطقه و قومی  به یه نحو خاصی برا اقا عزاداری میکنن مثلا هندیا روز عاشورا روی ذغال راه میرن ویا زنجیر تیغ دار میزنن به کمرشون.

یا قمه زنی که برمیگرده به ترکها و یکی از انواع عزاداری برای اقاست. حالا اینکه میگن اینا مشکل داره و بعضیا حرومش کردن یکم جای بحث داره.

چرا راه دوری بریم من خودم ۳ ساله دارم روز عاشورا قمه میزنم تا حالا که مشکلی برنخوردم تازه احساس بهبودی هم میکنم هم جسمی هم روحی چون به نظر من این چیزها یه جور تقویت ایمانه البته برا اونی که طالب باشه.

اره اگه طوری بزنی یا کاری بکنی که به خودت ضرر برسونی اونو خدا هم قبول نداره .

خدا در قران می فرماید :(ومن یعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب)

یعنی و اون کسانی که مراسم خدا را به جا می اورند که انها از تقوایه دل است.

حالا که نتونستیم هم رکاب اقا تو کربلا بشیم سعی کنیم پرچمی برا اون بشیم.

 

السلام علیک یا اباعبد الله الحسین

سلام

میخواهستم از اینکه یه مدت نبودم معذرت خواهی کنم.

راستی اقا محرم کربلا بودن خیلی صفا داره ...

 

منى

یکی از اعمال حج تمتع موندن تویه یه دره ای نزدیک مکه به نام (منى) هست .

حالا این موندن توی روزایه ۱۱ و ۱۲ ذی الحجه یا از اذان مغرب تا نیمه شب باید باشه یا از نیمه شب تا اذان صبح .

منى از تمنّی میاد یعنی ارزو کردن میگن این منى جای ارزو کردنه.

اونجا من و حسن اقا نشسته بودیم درد ودل میکردیم که براش از یه حس درونی دیگم تعریف کردم.

یه حسی که بهم دستور میده یه کارایه غیرعقلانی انجام بدم در مقابل یه حس دیگه ای اون وسط جلوی انجام اون کار وایمیسته.

مثلا: اگه یه جایی بلدنی وایستاده باشم مثل بالای پل اون حسه بهم میگه بپر پایین به جایی میرسه که حس میکنم تقریبا اماده پریدن شدم وترس برممیادره بعد یهو اون یکی حس میاد جلو و مانع میشه مثلا میگه که من عاقلم این کارا ماله ادمای دیونه است.

یهو حسن اقا گفت بزار یه مثال اسونتربزنم.

به یه نفر که جلومون نشسته بود اشاره کرد. این بنده خدا مثل ما کچل بود.

یهو قبل از اینکه حسن بگه فهمیدم چی میخواهد بگه و زدیم زیر خنده .

گفتم اره مثلا همین.

یه حسی بهم میگه یه دونه بزن پس کله کچلش بعد اون یکی حسه باز وارد عمل میشه.

اقا بعد از اون کلی خندیدیم من هم بخاطر مثالا میخندیدم هم به خاطر اینکه تو این مدت فکر میکردم این حس رو فقط من دارم و به نورمال بودن خودم شک داشتم.

 

دفعه دیگه یه سری عکس هم از مکه میزارم....

حاجی حاجی مکه

سلام

عرضم به حضور انورتون که تو این مدت بنده مشرف شدم که یکی از حاجیان خونه خدا بشم .

این سفر از اول تا اخرش کلی خاطره داشت برای من، که کم کم شاید تعریف کنم ولی مهترین اتفاقی که اونجا برام اوفتاد بجز کچل کردن موی شیش ماهه رفاقت با حسن اقا بود.

این حسن اقا به نظر من همزاد به تمام معنای من بود البته مثبت نه مثل من منفی.

بار اولی که این حسن اقا رو دیدم باخودم گفتم اقا اینو من کجا دیدم؟؟ حتما یه جایی دیدم !!

باهم که حرف میزدیم انگار فکرمنو میخوند وای جه خوشکل به حرفام گوش میداد روزی چند ساعت رو باهم بودیم ولی بازم حس میکردم سیر نشدم . حرفایی رو بهش میزدم که تا قبل از اون فکر نمی کردم بتونم به کسی بزنم. کم کم حس میکردم که این علاقه از دوستی یکم بیشتره. خودش هم انگار احساس منو فهمیده بود.

یه بار به خودم گفتم نکنه من گی هستم که این طوری به این بسره دل بستم .

کم کم روز موعود فرا رسید و قرار شد که حسن اقا بره اقا حس میکردم که دیگه تموم شد همه ولمون کردن رفتن تک وتنها دارم میمونم.

بغض امونم نمی داد خودش هم انگار فهمیده بود وقتی داشتیم روبوسی میکردیم بیشتر اون داشت دلداریم میداد.

بعد از اینکه رفتن براش اس ام اس زدم که قبلا فکر میکردم عشق وعلاقه شدید فقط بین دختر وبسرهاست فکرشو نمی کردم یه روز عاشق پسری بشم.

برام جواب اومد که

قال امیر المؤمنین علی (ع) :

احبب من شئت فأنک مفارقه.

هرکسی که دوست داری و تا اونجایی که میخواهی دوستش داشته باش چون تو یه روز اون رو تنها میزاری.