حس شیشم

سلام

 

اقا من یه عادت بدی دارم که با اولین نگاهی که به طرف مقابلم میکنم سریع قضاوت میکنم که اره ایشون یا خیلی گله یا خیلی گه

حالا شده قضاوت من درست در بیاد ولی همیشه اینطور نیست بعضی وقتها طرفی که فکر میکردم چقدر گه برعکس خیلی هم گل از اب در میاد ولی من چون از اول اونطوری دربارش قضاوت کردم هرجوری بخواهم خودم رو راضی کنم که نه اقا طرف ماه اخرشه بازم راضی نمیشم یعنی این ته اعماقم قبول نمیکنه.

ولی خداییش بعضی وقتا این حس شیشمم جواب میده ها !

منظورم همون سریع قضاوت کردنمه شده طرف رو همه دوست داشته باشن بگن وای خداااااا چقدر نازه ولی من دوست داشته باشم گازش بگیرم بعد مدتی همه به نتیجه من میرسن وهمه ازش متنفر میشن.

اونوقت چقدر حال میده نمک روزخم عاشقای قدیمی بریزم.

فکر بد نکنید سادیسم ندارم ها ولی اینکارو میکنم تا دیگه حس شیشمم رو مسخره نکنن و دست کم نگیرن.

 

تظاهرات

سلام علیکم

بعد از تفحص بسیار به این نتیجه رسیدم که نه فقط بنده حقیر بر اثر تغییر ناگهانی بلاگ اسکای مثل ان حیوان مبارک در گل گیر کرده ام بلکه چه بسیار بیکارانی چون من به این واقعه مبتلا شدن بر همین اساس من و چند تن از دوستان علاف خود تصمیم گرفتیم که تظاهراتی انجام دهیم و حتی به کوری چشم بلاگ اسکای یک مدت طولانی اعتصاب کرده و اصلا چیزی ننویسیم  که این مورد اخر خیلی به دل من یکی چسبید بر همین اساس تظاهرات روز چهار شنبه بعد از نماز پر برکت جمعه از داخل سایت بلاگ اسکای شروع  شده و به سوی پایگاه صهیونیستی  یاهو مسنجر حرکت خواهد کرد تا هم مشتی زده باشیم بر دهن استکبار هم حالی کرده باشیم

علاقه مندان میتوانند هرچه زودتر نام وادرس امیل خود را همرا با نظر خود در پایین صفحه ارائه دهند.

حسنی

سلام

میگن که حسنی مدرسه نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت حالا نمیدونم ربط داره یا نه ولی خیر سرمون نشستیم زور زدیم قالب زدیم بلاگ اسکای تعطیل شد شاید تقصیر من شد اخه خیلی زور زدم حالا نامرد تگ هاش رو هم عوض کرده ما که به زور اونو تونستیم ردیف کنیم حالا این یکی دیگه بماند خوب یه مدت میدم با همین قالب با نوشته هام حال کنید .

یه روز احمدی نژاد با لباس مبدل میره توی یه منطقه محروم یه پسر بچه رو می بینه که پابرهنه داره راه میره بهش میگه :

- پسرم به سلامتی کلاس چندمی؟؟

پسره میگه : به سلامتی مدرسه نمیرم !

- چرا اخه ؟؟؟

اخه باید کار کنم وقت مدرسه رفتن ندارم

- حالا چرا کفش نپوشیدی

چون ندارم

ـ عیبی نداره قول میدم از تهران برات کفش بفرستم

تو چیکاره ای مگه میخواهی برام کفش بفرستی

- من رئیس جمهورم منتخبم پسر

- ؟؟!!

- حالا شماره پات چقدره؟؟

ـ ۴۳

ـ۴۳؟؟؟

- اره تا اون وقتی که کفش برام بفرستی حتما شماره پام شده ۴۳

قالب جدید

سلام
از صبح تا حالا داشتم روی این قالب کار میکردم ولی همچین اون چیزی که میخواستم نشد حالا شاید بعدا بازم عوضش کنم ولی بازم دستم درد نکنه خدایی قالب بدی نشده چند تا قالب دخترونه هم  درست کردم هر کی دوست داشت میتونم خیلی ارزون بهش قالب کنم.
سر یه دونه قالب کوچولو امروز نمی دونید چقدر به این مخم فشار اوردم این تیبلاش که دیگه کفرم رو در اورده بود خلاصه سر هر اشتباه به زمین و زمان فحش میدادم حالا هر کی ندونه فکر میکنه چی ساختم.
یکم که ادم فکر کنه بیبینه که چه عظمتی داره این خدای ما که زمین و‌آسمون و هرچی که توشون هست رو توی (ایام معدودات) روزهای قابل شمارش افریده حالا ما که لیاقت نداریم ولی این اخر ماه رمضونی یه دعای کوچولو هم برای ما بکنید.

اصحاب کهف

یه روز یه بنده خدایی که اسمش کاظم بود و از قضا ایشون ترک هم بود تویه یه مهمونی بزرگی دعوت شده بود اقا کاظم اون روز دلی از عزا در اورده بود و جای یه قبیله هله هوله نوش جان کرده بود این شد که در اثر یه سری تفاعلات فیزیکی و شیمیایی در دل و روده اقا کاظم ایشون یه صدای واقعا ناهنجار تحویل حاضرین داد که تا چند ثانیه باعث سکوت حاضرین شد .

چشم شما روز بد نبینه خنده های فجیع مهمانان باعث شد که کاظم اقای ما به صحرا بزنه .

کاظم اقا با یه دل شکسته میشینه مناجات خدایه خودش و از خدا میخواهد که او را همچون اصحاب کهف به یک خواب طولانی بزنه و او را بعد از یه مدت طولانی بیدار کنه.

همینطور هم شد و او به یک خواب 900 ساله میره .

کاظم خان بعد از اینکه بیدار شد احساس گرسنگی شدیدی کرد و به اولین نونوایی نزدیک رفت تا کمی نان بخوره.

-          شاطر جان یه دو تا نون به ما میدی بیا اینم حسابش

-          ؟؟؟؟؟!!!! این چیه دیگه این سکه رو از کجا اوردی میدونی این چقدر قمیتیه؟؟؟

-          نه چطور مگه؟؟

-          این خیلی قدیمیه مال زمان کاظم گوزووه!!!

ضد حال

میگن که یه روز بهلول تو دربار عباسی نشسته بود که یه سری از کله گنده های مملکتی برای اینکه یه حالی کرده باشن میخواستن بهلول رو دست بندازن و بهش بخندن. این شد که یکیشون به بهلول گفت : بهلول جان شنیدم که شما تاویل خواب هم بلدی درست شنیدم؟؟

بهلول هم سری تکون داد و گفت حالا تاخوابت چی باشه .

اون یارو هم با یه نیشخنده مسخره شروع میکنه به تعریف خواب دروغینش.

-         اره بهلول جان خواب دیدم که بال درآوردم و دارم بین ابرها پرواز میکنم فرشته ها یکی یکی به من سلام میکردن و میگفتن حتما سلاممون رو به خلیفه برسون و ...

وسطای تعریف بود که بهلول پرسید اون بالا بالا ها هی یه چیز نرم به صورتت نمی خورد؟؟

-         چرا چرا از اول خواب هم بود ولی هر کاری میکردم ببینم چیه نمی شد فکر کنم بال فرشته ها بود

بهلول : نه عزیزم اون دم خر من بود.

 

حالا اگه بخواهیم نتیجه بگیریم باید بگیم که آی چقدر حال میده حال بعضیا رو بگیریم بعدش اینکه اینقدر اون بالا بالا ها سیر نکنیم شاید این دفعه به جای یه چیز نرم یه چیز گرم خورد به صورتمون.

خلوچه

تا حالا شده تو دلتون به اون کسایی که فکر میکنن شما چقدره اقایید بخندید؟؟

اینکه به این فکر کنید که اصلا امکان داره که کسی بدتر از شما هم تو این دنیا وجود داشته باشه؟؟

اینکه سر هر اتفاق بدی که  برات بیفته البته شاید در اصل خیلی هم اون اتفاق طبیعی باشه ولی تو به خاطر این اتفاق به اون روزی که توش به دنیا اومدی لعنت بفرستی.

شده برخلاف سابق که دوست داشتی همیشه تویه جمعی باشی الان دنبال نزدیکترین دخمه ای بگردی که توش تنها باشی.

شده برخلاف سابق که بیشتر دوست داشتی با ادمای موفق بشین پاشو داشته باشی الان با ادمای نا موفق دم از رفاقت بزنی اونم فقط بخاطر این که کمتر غصه شکست های خودت رو بخوری؟؟

 

از این شدنا این اواخر برای من خیلی داره اتفاق میفته امیدوارم که موقت و گزرا باشه

cv

سلام

برای شروع دوباره اول یه cv کوچولو از خودم بنویسم نگین این کیه دیگه مرتیکه اجنبی !

نام: صالح

نام خانوادگی: عطار

تاریخ تولد: 5 فروردین 1367

تحصیلات: دیپلمه

شغل : آزاد آزاد

چند روز پیش طبق عادت تو اتاق داشتم واسه خودم تو فکرام خیالبافی میکردم که گفتم مثلا اگه من کس دیگه ای باشم از این شخصیتی که من الان هستم خوشم میاد یا نه اولش گفتم اره بابا مگه من چمه خیلی هم دلم بخواهد بعدش کم کم اوضاع داشت عوض میشد میگفتم حالا یکم بداخلاقی که ادم رو بد نمی کنه یا بعضی وقتها خودخواهی یا بعضی وقت ها غیرقابل تحمل شدن.

 شاید اینطوری فکر کردن درست نباشه ها ولی به ادم کمک می کنه یه کم وضعیتش رو حد اقل پیش خودش روبه راه کنه البته اگه ارضش رو داشت که ماها نداریم.

 

نوشته های قبلیم رو پاک کردم که احساس تازه گی کنم همین